برکه

کوچک اما زلال

برکه

کوچک اما زلال

داستان, کوتاه نوشت؛ عکس نوشت و...

طبقه بندی موضوعی
آخرین مطالب

۳ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «دهه فجر» ثبت شده است

۲۶
بهمن
۹۸

نزدیکی های پایانه کرج، اتوبوس توقفی کرد تا چند تا  مسافر سوار کنه. دو سه نفری سوار شدند و پشت بندش هم خانم میانسالی اومد و نشست روی صندلی ردیف کناری. پدر بیامرز به محض نشستن هم صندلی رو تا زانو عقب کشید و لم داد روش و  شروع کرد به چک کردن گوشیش. 

هوای داخل اتوبوس گرم بود . یه کم که جلو رفتیم، خواهرمون، همون خانم میانساله رو میگم، پالتوشو در آورد و با بلوز قرمز و شلوار کشی سفید ، در حالی که یکی از پاهاشو انداخته بود رو اون یکی، بیخیال همه، به کارش ادامه داد. 

یه کم دیگه که جلو رفتیم، شالش هم از سرش افتاد و طرف انگار نه انگار. خلاصه جو حسابی صمیمی و خانوادگی شده بود که ما دیگه نتونستیم طاقت بیاریم و رفتیم دم گوشش گفتیم: " عزیزم میدونید اتوبوس یک مکان عمومیه? " و شالش رو آروم کشیدیم رو سرش.

                                       

بنده خدا یهو برگشت و نگاهی به سر تا پای ما کرد و گفت: " اوه، اینو میگین? هوا خیلی گرمه ببخشید. "  بعد خودشو کمی جمع و جور کرد و به صداش پیچ و تابی زنانه داد و بلند گفت: " آقای راننده سیستم گرمایشی رو خاموش کنید خواهشا."

کمی که گذشت روشو به من کرد و به کنایه گفت: " اینهمه ما گفتیم استقلال - آزادی، آخرش چی شد? نه استقلال داریم نه آزادی. مسئولین ما اون ور می شینن مذاکره و معامله می کنن، این ور به ما میگن بگید مرگ بر فلانی و بیساری. آزادی هم که اگه پشت گوشتو دیدی اونم دیدی. خلاصه سرمون رو گرم کردن و همه دارن آی میخورن . ملت هم دارن از گشنگی می میرن. " 

فقط لبخند زدم و صبر کردم تا حرفهاش تموم بشه. بعد گفتم: " فکر میکنی آزادی چیه? آزادی یعنی همین که شما راحت و آسوده میای عقیده تو بیان می کنی و یا مثلا تصمیم می گیری طبق عقیده ت به هر کی دلت خواست رأی بدی.

استقلال هم معنیش قطع ارتباط سیاسی و اقتصادی با باقی کشورها نیست. استقلال یعنی نزاریم هیچ قدرتی بهمون زور بگه و بخواد خواسته هاشو بهمون تحمیل کنه.(1)

الان بخشی از مشکلات اقتصادی مون هم به خاطر تحریم هایی هست که برای حفظ همین استقلال داریم متحمل می شیم. بالاخره هر چیز باارزشی هزینه ایی داره دیگه. مگه نه?! "

پی نوشت:

1). استقلال نباید به معنی زندانی کردن سیاست و اقتصاد کشور در میان مرزهای خود و آزادی نباید در تقابل با اخلاق و قانون و ارزش های الهی و حقوق عمومی تعریف شود. ( متن بیانیه، بخش استقلال و آزادی) 

# گام_دوم

#استقلال_و_آزادی

#بیانیه_گام_دوم_انقلاب

 

۲۱
بهمن
۹۸

دیگر چله اش تمام شده بود. از سطح زمین تا سقف آسمان، بلند قامت و استوار ایستاده بود و ذره ایی به آرمان های الهی اش خیانت نکرده بود. 

                                                    

40 سال پیش، مردم در همه پرسی بزرگ، با اکثریت آرا، تصمیم بر محافظت از نهال نوپایش گرفته بودند تا با همراهی اش، تاریخ جدیدی را برای کشوری سربلند رقم بزنند.
از آن سال ها تا کنون او شاهد   صدها رویداد تاریخ ساز بوده. رویدادهایی که خاطرات شان را با تمام وجود، در رگ و  ریشه و در تک تک سلول هایش نگاه داشته بود، هر چند که گاهی زخمی اش کرده بودند.
سال های پر از حوادث تلخ و شیرین و پر از فراز و نشیب. سال های اتحاد اراده های پولادین، سال های همخوابی با سختی های زندگی، سال های ایستادگی در برابر فتنه های حسودان.
سال هایی که گاهی چشمان مردمانش را گریان و گاهی لبانشان را می خنداد.
این سرو بی مانند، دیگر راه خود را به تاریخ ایران زمین باز کرده بود و اینک، سرسبز و شاداب، هم زینت بخش باغ های منطقه بود و هم تمدن ساز برای درختان دنیا.(1)

پی نوشت:
1). انقلاب پر شکوه ملت ایران که بزرگ ترین و مردمی ترین انقلاب عصر جدید است، تنها انقلابی است که یک چله ی پر افتخار را بدون خیانت به آرمان هایش پشت سر نهاد ..... و اینک وارد دومین مرحله ی خود سازی، جامعه پردازی و تمدن سازی شده است. ( متن بیانیه، پارگراف اول)

#گام_دوم

#بیانیه_گام_دوم_انقلاب

۱۴
بهمن
۹۸

                                    

گرمای لبخندی با طراوت بر سر و صورت خاکی و رنگ پاشیده اش نشسته بود. درخشش برق امید و انگیزه، چشمان درشت سیاهش را در بر گرفته بود. با دست های کوچکش، چوب غلتک نقاشی را درون سینی رنگ می زد و بر روی دیوارهای قدیمی و رنگ و رو رفته محله می کشید. ناصر 12 سال بیشتر نداشت اما در کنار مش رسول 54 ساله و امید رضای 5 ساله، برای زیباسازی محله، مردانه تلاش می کرد و عرق می ریخت.
محله شان یکی از محله های بافت فرسوده و کم برخوردار شهر بود. جایی که انگار در میان انبوه مشکلات شهری، به کلی از خاطر مسئولین مربوطه رفته بود. 
فاضلاب سطحی بر روی زمین جاری و آلوده به زباله های شهری بود. بهداشت شهری در معرض خطری جدی قرار داشت. محل انباشت زباله ها در نزدیکترین نقطه ی در دسترس مأموران شهرداری بود و بوع نامطبوع آن، همه ی خیابان ها و محله های اطراف را پر کرده بود.
پیاده روها کاملا فرسوده شده بودند و عابران پیاده نه تنها از قدم زدن در آن ها لذت نمی بردند، بلکه هر از گاهی پای یکی شان در میان چاله چوله ایی گیر می کرد و دست و پایی هم می شکست.
حاج حسین، معتمد محله، هرچند غفلت مسئولین را سزاوار نمی دانست اما معتقد بود که مردم نباید در این آسیب زندگی کنند و منتظر بمانند تا کسی به دادشان برسد. این بود که پیشقدم شد و برای حل مشکلات محله، کمر همت بست.
در مدت کوتاهی توانست مردم را نیز با خود همراه کند و از ظرفیت های افراد مختلف محل، برای حل مشکلاتی نظیر آسفالت محله ، پیاده رو سازی و تأمین مصالح مورد نیاز استفاده نماید. با مشارکت مردم، ابتدا طرح های کم هزینه در دستور کار قرار گرفت. از جارو زدن خیابان ها و زدودن گرد و خاک از چهره ی محل، تا نقاشی درب خانه ها و دیوارهای مجاور، تا استفاده از لاستیک های کهنه و بطری های خالی برای درخت کاری و گل کاری در نقاط مختلف محل تا تلاش در جهت کاهش تولید زباله و بازیافت آن ها.(1)

در محله ی آنان، قصه دیگر تنها قصه ی پاکسازی و نونوار سازی محله نبود. قصه، قصه ی امید به آینده و نگاه پر از شادابی و طراوت در چهره ی معصوم کودکان و نوجوانان محله بود.(2)


پی نوشت:
1). پس از انقلاب، مردم در مسابقه ی خدمت رسانی در حوادث طبیعی و کمبودهای اجتماعی مشتاقانه شرکت می کنند. ( متن بیانیه، ص 6، پارگراف1)
2). در خود و دیگران نهال امید به آینده را پرورش دهید.... این نخستین و ریشه ایی ترین جهاد شماست. ( متن بیانیه، ص 9، پارگراف1)

#گام-دوم
#بیانیه-گام-دوم-انقلاب